آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

سفر نامه اصفهان و اولین مروارید آرشیدا

اولین مروارید نقره ای توی صدف کوچولوی دهان آرشیدا شروع به درخشش کرد   یه جشن دندونی کوچولوی خانوادگی و  جشن تولد ١٠ ماهگی برای جوجه کوچولوی ما فرشته ها اولین دندون آرشیدا رو براش آوردند 91.5.19   از این چند روز زیاد نتونستیم عکس بگیریم آرشیدا فوق العاده وروجک شده و بازیگوش و کلی جای خودش رو توی دل همه فامیل باز کرده روز آخر سفرمون خونه بابای مامانی آرشیدا نزدیک های 12 ظهر اولین دندون آرشیدا دیده شد و شب یه جشن کوچیک با خانواده بابایی گرفته شد و مامان جون برا آرشیدا یه آش خوشمزه دندونی پخت و پدر جون هم برامون کباب درست کرد اینم کیک تولد 10 ماهگی آرشیدا که چون روز آخری بود که اونجا بود...
27 مرداد 1391

موهای آرشیدا

  امروز قراره برا موهای آرشیدا تصمیم هایی گرفته بشه   از اونجایی که موهای نوزادی کم پشت و نازک ابریشمی یکی در میون آرشیدا همش پشت سرش گره میخوره  قراره امشب آرشیدا با مامانیش بره آرایشگاه و یا اینکه کله اش با ماشین توسط باباهی ماشین بشه خاله های مهربون حالا بیاید ببینید دخملم چی شد   ٩١.٥.١٣   موهای آرشیدای طلای من قبل از کوتاه شدن حدس بزنید چه شکلی شده ؟؟  . . . . . . . . . اینم موهای ابریشمی آرشیدا که مامانی براش یادگاری نگه میداره ای که من فدای تار تار موهای کوتاه شدت . . . الهی قبون اون قیافه ملوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بشم من پیش...
13 مرداد 1391

اندر احوالات آرشیدا بین 9 تا 10 ماهگی

این پست با کارهای جدید آرشیدا در این ماه آپ شده توانایی های آرشیدا در این ماه و بازی هایی برای توانایی هوش      ...... ٣٣٣٣.٣٠٠٠.٣٣٣٣٣٣٣٣٣.....٢٢٢٢٢٢٢٢٢٢٢٢٢.م ئئئ ددئ  تئئئئئئئئئئئئئئئئئئئ    تتتتتتتتتئئئئئئئئئئئئئئئبم   شاهکارهای جوجوی من دست خط آرشیدایی فقط مامان یه لحظه غافل شد 91.5.10    در 91.4.16 قد آرشیدا 69 تا 70 و وزنش 9150 گرم بود قربونش برم تپلم رو   با کمک تکیه گاه تا 10 دقیقه هم میتونه بایسته و برای 2 تا 3 ثانیه بدون تکیه گاه می ایسته 91.4.13 وخیلی زودتر از این تاریخ عکسش   پستونک خوردن برعکس آرشیدا 91.4.1 &nbs...
11 مرداد 1391

اسباب بازی های و کتاب (عکس) 91.5.4

باباهی و مامانی لفتیم کلی کتاب ابساب بازی و لباس خلیدیم آخر شب هم لفتیم بستنی خودیم آرشیدا در حال خوردن کافه گلاسه مامان هم قلاله اجه من فدا اجازه دادم و تونست میجم عسک ابساب بازی خام لو بذاله  (چکار کنیم دیگه زبون آرشیدایه ) به مامان یکم وگت دادم عسک هام لو گذاشت بازی های هوش جدید آرشیدا روی خود کاورش یه توضیح مختصری ازش داده شناخت رنگ هاو اشکال مختلف، تطابق دست و چشم اندازه و ترتیب و مفهوم شمارش و رشد ماهیچه های دست و تقویت انگشتان و مچ دست و هماهنگی چشم با دست کمک می کنه از اونجا که آرشیدا عاشق آب بازی و حمامه مامان این کتاب حمام رو براش خرید تا دخملی توی حمام هم مطالعه کنه ...
6 مرداد 1391

تولد 9 ماهگی عشقم 91.4.12

پاهم لو زدم توی کیکم همون جاش سهم مامانی شد مامانی جفت اینگد خومشزه بود شب اولی که رفتیم خونه بابا علی اصفهان خاله زهرا و عمو نادر ما رو با خریدن یه کیک خوشکل سوپرایز کردند   بابای مهلبونم تهران بود بابا علی ، مامان جون ، من بغل مامانی ، مامان زهره ، خاله مریم عشق مامانی عمو نادر نازمد خاله زهرا عضو جدید خانواده ، خاله زهرا ، دایی معین ، مهسا خاله مریم بغلش ، دایی رضا امیر حسین بغلش و امیر محمد کنارش پسرهای خاله مریم این عکس رو هم زن دایی رضا گرفته عمو صادق بابای مهسا هم توی مطبش بود دیر اومد محمد حسین و امیر محمد از تیز هوشای اصفهانی هستند ها اینم زن دایی فاطمه مهربون کنار دایی رضا   ...
29 تير 1391

آرشیدا و مسافرت به اصفهان 91.4.8

 اولین سفر هوایی آرشیدا به شهر اصفهان آرشیدا در حال مطالعه روزنامه در هواپیما بقیه عکس های مسافرت در ادامه...    ساک ها بسته و آماده برای مسافرت وقتی رسیدیم فرودگاه مادر بزرگ، عمه زری، عمو مسعود، و عرفان اومده بودند استقبالمون کلی این چند روز با عرفان دالی بازی کدم  باغ حیاط خونه باباجون علی  آرشیدا در حال خوردن زردآلو آرشیدا و مهسا دختر خاله مریم در تولد 9 ماهگی خونه بابا علی آرشیدا و بازی آش رشته که عمه زری و مامان جون درست کردند و اولین آشی بود که آرشیدا یه کوچولو ازش خورد تاب بازی با پتو که صدای قهقهه آرشیدا تا توی کوچه میرفت آرشیدا که کل...
18 تير 1391
1